حسام الدینحسام الدین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ترانه زندگی

خدایای مهربونم حواست به نی نی من هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدای مهربونم امروز دلم گرفته دلشوره دارم حواست به  نی نی من هست؟ خدای مهربونم امروز سرم پراز فکرای بده ، پراز خیال ، پر از غصه ، پراز نگرانی نکنه یه وقت یادت بریم ؟ نکنه یه وقت نی نی منو بین این همه نی نی ندید  بگیری؟ نکنه ازم دلگیر بشی؟ نکنه بنده بدی باشم و بخوای ادبم کنی ؟ خدای مهربونمممممممممممممممممممممممم من که فقط تو رو دارم وهمیشه فوری دست به دامن تو و عزیز کرده هات میشم نکنه یه وقت از درشون ناامید برم گردونن؟ نکنه بهشون بگی بهم محل نزارن؟ همسرم میگه خدا که مثل تو بچه نیست بخواد تلافی کنه  خیلی این حرفش آرومم کرد خیلییییییییییییییییییی خدای مهربونم خودت دادی به قول مادرشوهرم در حقمون احسان کردی پس خودت هم مواظبش ب...
10 تير 1391

من یه مامان تنبلم ههههههههه

سلام نی نی ناز من ، وروجک خوشمزه من چند روزیه  تو با اون نیم مثقال قد و اندازت بدجوری حال و روزمو به هم ریختی و من اصلا نمی تونم به کارهام برسم و همش قیافم این شکلیه هههههههه  و همین باعث شده که اصلا نتونم به وبلاگت سر بزنم و خاله فاطمه همش دهوام میکنه که چرا وبلاگتو آپ نمی کنم ، دیگه امروز به رگ غیرتم بر خورد و اول به خاطر خاله فاطمه آهنگ وبلاگت رو عوض کردم الان هم می خوام برات یه عالمه بنویسم . جیگر طلای من الان تو یازده هفته هستی و همش قلبت رو زیر دلم حس می کنم وخیلی حس خوبیه وقتی به بابایی می گم قلبتو حس می کنم همش سرشو میزاره رو شکمم و سعی می کنه که بشنوه ولی بعد با لب آویزون میگه : یعنی چی همه کیفه نی نی مال تو هستش ههههه...
10 تير 1391

خبر دار شدن همه از تشریف فرمایی شما ههههههههههه

نی نی جونم امروز همه فهمیدن که تو اومدی و من یه فرشته ناز دارم عمه جونی ها مامانی ها خاله جونی همه خوشحال بودن و قربون صدقت می رفتن و از الان برای اومدنت نقشه می کشن خوش به حالت که همه اینقدر دوستت دارن                                                 ...
23 خرداد 1391

خدایا هزاران هزار مرتبه شکر

نی نی نانازی من الهی قربونت برم چه تالاپ تولوپی می کرد قلب کوچولوت خدایا چطوری شکر کنم برای نعمتی که بهمون دادی ، چطوری شکر کنم برای سلامتی نی نی ام می دونم که اصلا لایق نبودم و نیستم ولی باز بهم لطف کردی و هدیه خوشکلت رو بهم بخشیدی خدایا شکر                                                     ...
23 خرداد 1391

سلام منیم جیران بالام

نینی ناز من امروز قراره ساعت 5 با بابایی بیاییم و صدای قلب ناز و مهربونتو بشنویم پس پاشو خونتو آب و جارو کن و آماده شو قلبت برامون تالاپ و تولوپ بزنه و بهترین ترانه زندگیمون بشه                                        ...
21 خرداد 1391

من مادر شدم

روز شنبه صبح رفتم آزمایشگاه وبا توجه به حرفهای بابایی که همش می گفت الکی به خودت امید نده خیلی ناامیدانه آز دادم و خانمه گفت که عصر بیا جوابو بگیر ، وای تا عصر ؟ من چطوری صبر کنم اومدم دفتر و با هزار زحمت خودمو مشغول کردم ساعت شد 5  پاشدیم بریم آزمایشگاه که پسر دایی بابایی اومد و مگه پاشد بره خلاصه ساعت 6/5رسیدم آزمایشگاه وقتی جواب آز رو دیدم همینطوری گریم گرفت تو ماشین هم تا خونه با بابایی فقط گریه کردیم  همش به یاد خاله هایی بودم که همشون منتظر نی نی هستن ، بعد به همشون اس زدم و گفتم که تو اومدی ، بابایی هم به آقاجون خبر داد نمی دونی چه حالی شده بود پشت خط همش گریه میکرد. آره نفس من و تو بالاخره اومدی و من از خدا میخوام که تا ...
8 خرداد 1391

اولین سونو

پنجشنبه صبح مامانی اینا اومدن خونمون ساعت 8 رسیدن منم با کلی کلک ساعت 10 رفتم سونو ولی به بهونه سرکار هههههههههه خیلی تو سونو معطل شدم ولی خوب بالاخره رفتم تو خانم دکتر خیلی مهریونی بود قشنگ نگاه کرد و بهم گفت که ساک حاملگی تو جای مناسب خودش تشکیل شده ولی واسه قلبش 14 روز بعد باید بیای سونو، خدارو شکر کردم که تو جایی که باید باشی بودی و باز هم از خدا خواستم دامن همه منتطرهارو سبز کنه     ...
8 خرداد 1391

خدایا منو ببخش

خدای مهربونم منو ببخش به خاطر تمامی لحظاتی فکر میکردم فراموشم کردی ولی به یادم بودی خدای مهربونم منو ببخش به خاطر تمامی نعمتهایی که دادی و من شکر نکردم  خدای مهربونم منو ببخش به خاطر تمامی چیزهایی که ندادی و من گله کردم خدای مهربونم منو ببخش که گفتم باهات قهرم اخه من اگه باهات قهر کنم کجا برم پیش کی برم ،پناهگاهی جز تو ندارم  
1 خرداد 1391